دنا ای دنا
دنای کاکل بسر ،
تو یادگار نیا و نیاکان مایی ،
ستبر باش و ما را بخوان
دلمان تنگ میشود در این چهاردیواری های بتنی که در کنار هم غریبه های آشناییم ، دنا دلمان تنگ شده برای قله هایت
برای قاش مستان و دره کیخسرو
برای حوضدال و سیچانی ات ،
دنای زیبا و ستبر ،
کمَرکَشَت ما را به سکوت وا میدارد،
دنا ای دنا
میدانیم که
“زندگی یعنی همین سفرهای شب مانی در یال ها و خطالراس ها و قله هایت” “برف می بارد”
و منتظر زیبایی دره نُوِل و چشمه میشی و کوه گل سر از پا نمی شناسیم.
دنا ،ای دنا
تو بمان و ما را بخوان…