نمیدانم ما عاشقان کوهستان جز کدام یک از ” دهک ” های جامعه هستیم…..!!!
بر لب جویبار زندگی می نشینیم ، دستی به آبها می زنیم و چشم به افق ها می دوزیم ، قایقی خواهد آمد و ما را بسوی بهشت رویاهایمان خواهد برد…. !!
گذر می کنیم از آب و آفتاب و سمفونی عشق را می خوانیم ….
ما خودمان را در ” دهک ” های کوهستان تقسیم می کنیم ، ما روانه پاکوبها و یالها و صخرهها میشویم و چراغ جان افروز زندگی را روشن نگاه می داریم….
ما در سکوت کوهستان غرق میشویم وبا آواز پرندگان وچکاوک ها ” مست میشویم ….
خورشید از لابلای صخره ها همچون دستی نوازشگر بر ما می گذرد …..
سلام پنج شنبه..
سلام دلدار…
سلام ستیغها و لحظه های دیدار….
ما هنوز فریادهای عاشقانه مان را در گلو داریم و به فردا امیدوار…..
ما میرویم …
به کوهستان که ازاینجا بهتر است….
“کوله باری بردوش ، قلب هایی عاشق” با صف منظم و فشرده در پاکوبهای عشق گام برمیداریم …..
هنوز هم می تواند ما را به فریاد در آورد که…
آری ، زندگی همچنان زیباست..!!!