عاشقونه پا گذاشتی توی کوه
مثل عارفا میگشتی توی کوه …
پای درس عاشقی و خوشدلی
وای چه مشقا که نوشتی توی کوه …
همه رو به چشم خوبی میدی
غرور و ریا نداشتی توی کوه …
روی پاکوبِ پـُر از عطر گوَن
قدم از صفا میذاشتی توی کوه …
واسه ی شمردن کارِ فـَلک
دائمأ به شیش و هشتی توی کوه …
از تموم سفره های واژِگون
حتی یک ذرّه نذاشتی توی کوه …
به کنار صخره ها ، رو قله ها
رسم های قشنگ نِھِشتی توی کوه …
ریشه کردی توی آفاق بلند
سالِک نیکو سرشتی توی کوه …
تو که روحت شده همرنگ خدا
لایق همین بهشتی توی کوه …