در عرصه روانشناسی ، بررسی شخصیت ، جایگاه ویژه ای نزد روانشناسان و اندیشمندان داشته است . چنانچه به تاریخ این پژوهشها نگاهی گذرا بیندازیم ، فیلسوفان بسیاری به این کار می پرداختند ، از “رنوویه گرفته تا “گالتون و “اقبال لاهوری و ….
اگر به جامعه کوهنوردی از نگاهی کلی بنگریم ، به جامعه ای مستقل با چهارچوب های ویژه برمیخوریم ، اما این ویژگی کلی ، در عین یکپارچگی وابسته به اجزای خویش است ، و شناخت افرادی که این جامعه را تشکیل میدهند میتواند در شناخت فراگیر جامعه کوهنوردی موثر باشد .
یکی از راههای آزموده شده توسط پیشینیان ، رویکرد به شخصیت شناسی و ترسیم منحنی زندگی ورزشی آن جامعه است . برای شناخت یک فرد نیاز به گفتگو و پرسشنامه و کاوشگری گذشتۂ وی ، وآنچه از خود برجای گذارده احساس میشود . نکاتی شامل ( پیروزیها ، شکست ها ، ناکامی ها و مدیریت بحرانها و …) را میتوان در قالب یک منحنی ترسیم کرد ، اما چگونه ؟
پژوهشگران پیش از این در سه مورد وجوه شخصیتی و رفتاری افراد را بررسی میکرده اند
۱) سیمای بیرونی فرد
۲) رفتار و آثار بجا مانده از فرد
۳) میزان همسازی فرد با جامعه هدف
با بررسی این نشانه ها می توان تک تک افراد یک جامعه را تحلیل کرد و در گروههای مشخص ، تیپ بندی نمود . اما این رویه قالبی ظاهری و بیرونی دارد ، و ترسیم این منحنی به هیچ وجه نشان دهنده حالات درونی و ژرفنای شخصیت افراد نمی شود ، حالاتی مانند ؛ شور و اشتیاق ، فداکاری و گذشت ، عشق و عبودیت .
از این درگاه ، هر فرد می تواند با رسم یک محور افقی که طول زمان زندگی وی را نشان میدهد ، منحنی زندگی خود را در فاصله دو محور عمودی نشان گذاری کند . صعودها و پیمایش ها ، شورها و اشتیاق ها ، شاهکارها ، حادثه ها ، مراقبت ها ، دلسوزی ها و احساس مسئولیت ها و …. ، و درجه هرکدام از این رفتارها را بر این خطوط عمود برهم نقطه گذاری نموده و در پایان منحنی را پدید میآورد که نشانگر جایگاه یک فرد در جامعه هدف خواهد بود .
منحنی که از پیوستن همه این نکته های رفتاری به دست می آید . تا آنجا که می توان پی برد تا چه میزان آثار یک فرد در جامعه سودآور یا زیانبار بوده است . و گاهی نیاز به یادآوری است که تا چه میزان آثار منحنی رفتاری یک فرد ، سالها بر زندگی دیگران سایه خواهد افکند .
پرسش اینکه در این طبقه بندی شخصیتی ، ما در کدام جایگاه ، و در کدام تیپ شخصیتی قرار میگیریم ؟ نتیجه هر چه باشد امید آن میرود که همه ما از جایگاه تکثر به وحدت وجودی و شناخت جایگاه انسانی خویش در رابطه با جامعه اطراف دست یابیم ، و یکپارچگی اندیشه انسانی مان به الوهیت نزدیکتر شود .
چنانچه منصور حلاج در وصف خداوند گفته است : روح تو در روح من بیامیخت ، چنان که عنبر در مشک ناب بیامیزد .