هدیۂ عید ” کانال کوه و واژه ” به کوهنوردان ارزشمند ایران
تو به کوه آمده ای من به قدم خوانی تو
گرِه اندَر گرِه اَم بندۂ زندانی تو
واله بر دامن پاکوبه همی میرقصی
مست دیوانه که دیده ست به رقصانی تو
قند شیرین صنمی کولۂ رقصان داری
لب گزیدم ز همین رقص خرامانی تو
قله چاووشی خود را بزند بر سر سنگ
صخره ها در طلبِ شعر و شعف خوانی تو
بوسه های دگر از گونه بسی تلخین است
خوش نشسته ست به لب خندۂ قندانی تو
چه سخن ها که به قنداقه همی میگویی
تو مسیحی و منم یار صلیبانی تو
از چه خواهی که رسد باد صبا بر قله
کوله ات گشته همی فرشِ سلیمانی تو
هر چه بر منبریان وعده کند شیخ ریا
یک حقیقت نکند فاش ز شب مانی تو
شب تو همره عشق است خدا می داند
به همان شیخ بگو وای به نادانی تو
تا به حج میرود آن شیخ بجوید عرَفِه
ایزد کعبه شده حاجی مستانی تو
تو به کوه آمده ای تا که به شاهی برسی
من غلامم به همین وصف امیرانی تو
امیرملیحی