در نوشتارهای پیشین ، اینکه در ورزش کوهنوردی مبحث ادراک و رؤیاپردازی تا چه میزان از درجه اهمیت برخوردار است را بعنوان دیدگاه خود ابراز نموده ام . و اینکه هیچ راه درونی برای تمایز نهادن میان “رویا دیدن و “ادراک کردن وجود ندارد ، مورد بررسی قرار گرفته است .
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که در یک لحظه خود را در جائی می یابید ، اما زمانی که بخود می آئید ، می بینید که در بستر خوابیده و به سقف اتاق تان خیره شده اید .
در واقع از نگاه من ، کوهنوردی یک گونه از رؤیاست ، #رؤیای_بیداری ، و کیست که نداند رؤیا دیدن به این بستگی دارد که شما باید در خواب باشید . اما رؤیاهای بیداری ما را وادار به بیدار بودن میکنند . و این همان نکتهای ست که در طبیعت و کوهنوردی به وفور به چشم میآید ، و شاید شوربختانه از سوی ما درنگی در آن نبوده است .!
رؤیاها برخاسته از نِمودها هستند ، رؤیای بیداری یک کوهنورد ، در نِمود جسمی او در پیشگاه جهان آفریده شده پیرامون وی ، به ویژه در کوهستان جان میگیرد .
نمودِ زیبائی یک کنش گروهی ، وابسته به کیفیت همه گیر آن است . زمانی که برآنیم رفتار یک گروه را مورد کاوش قرار دهیم ، نبایستی به تنهائی ویژگی های مرئی آن را از دیده بگذرانیم ، چرا که ویژگی های نامرئی ، جانمایۂ فزون تری در ایجاد یک ساختار درست و بجا را دارا هستند .
و نکته جذاب این گونه از رؤیا در این است که ؛ صددرصد متعلق به شما نیست ، و براحتی می توانید این رؤیاهای کاملاً شخصی را با دیگران به اشتراک بگذارید . درست مثل دیدن یک تابلوی نقاشی نفیس در یک تالار بزرگ ، و یا یک نمایشگاه آثار هنری . زمانی که همه بازدیدکنندگان در دنیای یک اثر هنری غرق گشته ، و ناخودآگاه رؤیاهایشان را با دیگران که شانه شانه آنها ایستاده اند و به این تابلو مینگرند ، به اشتراک میگذارند . و در این حال ، یک رؤیای شخصی ، به احساسی همه گیر تبدیل میشود . و اندیشیدن به این همه گیریِ رویا از سوی همگان ، معانی تازهای از فلسفه آفرینش را مجسّم میکند چیزی به نام ” وحدت وجودی در تکثـّر رویا “.
اما به این درونمایه نیست که همانند هم باشند .
ممکن است شما بر قلهای صدای باد را بشنوید ، و همنوردتان در همان هنگام ، نوای حزن انگیز نی لبک چوپانی را به درک بنشیند . یا کمی آنسوتر ، کوهنوردی دیگر با اشک ، رو به افق ، لمس ِ باد بر چهره اش را بوسه ای بداند که یار سفر کرده ای برایش فرستاده است .
اینها میشود رویاهای بیداری ، در یک همه گیری ناخواسته و اما لاجرم و گریز ناپذیر ….
هر رفتاری در کوه می تواند درونمایه ستایشگری داشته باشد ، و این رویا نیست ، اما ویژگی یک رویا را دارد . این زیبایی را میتوان با رؤیاپردازی به اوج ادراک رساند .
فرض بگیرید کوهنوردی تنها برصخره ای نشسته و لیوانی نوشیدنی در دستش باشد ، شما میتوانید مزه آن چه مینوشد را در رؤیای خود بچشید ، گرچه ممکن است او آب بنوشد ، اما شما در رؤیاهایتان شرابی مست کننده را لاجرعه سر می کشید . این ادراک خارقالعاده ای نیست ؟
یا ممکن است همنوردتان بر قله به ستایش خداوند ایستاده باشد ، و شما از دور بی آنکه مزاحمتی داشته باشید ، همه چیزهایی که در دلش میخواند را با لحنی دیگر ، زیر لب با خود زمزمه می کنید . و این ادراک مشترک ، به ایجاد فضایی همگون و حسی زیبا می انجامد ، و شما در رویای بیداری ، ستایشگری را به تجربه می نشینید .
نوشتان باد .