کوه رفتم … از خودم بیرون شوم
مِهر کوه بر پیکرم آوار شد
کوه رفتم … تا بجویم نقش جان
روح و جانم یکسره فرّار شد
کوه رفتم … از همه پنهان شوم
خَبط کردم کـُلّـهُم دیدار شد
کوه رفتم … تا خودم خالی کنم
گاه برگشتن سرم سرشار شد
کوه رفتم … تا نبینم روی دوست
دل ز دیدار رخ اش بیمار شد
کوه رفتم … تا بگردم دور او
روی او دیدم سرم دوّار شد
کوه رفتم … تا خورَم تک لقمه ای
سفره ها پهن عینَهــو افطار شد
کوه رفتم … جرعه ها نوشم ز می
جرعه ای خوردم سرم خمّار شد
کوه رفتم … تا بگویم راز دل
ردّ پاکوبش همی گفتار شد
کوه رفتم … از خودم بیرون شدم
جمله اخلاق بـَدَم هموار شد
کوه رفتم … می روم ، خواهم که رفت
این به کردارم همی تکرار شد