برای من که کوه بهانه است، تا برای شما چه باشد، این دیگر اختیاری است، کوه رفتن را میگویم، اما در کوه چگونه بودن و چگونه نگریستن، از چه روزنه ای به بالا و پایین نگاه کردن، چه دنیایی را پیش رو خود داشتن دیگر خیلی هم مربوط به دیگران نیست.
هر کس در دنیای خود غرق است،
فارغ از دنیای دیگر،
خواه دنیای شلوغ و پر از مور و ملخ
و انس و جن
و خواه دنیایی از پر از تنهایی،
پر از اندوه،
پر از شعر، لبریز از احساس.
دنیای همه آنهایی که به کوه زده اند،
دنیای عجیبی است،
مثل خودشان،
یکی را می بینی که سی سال است از شهر به کوه میزند عین بچه آدم !!
منظم و عین ساعت دقیق،
سر ساعت می آید و سر ساعت میرود،
از راه همیشگی،
بی تخطی و بی تردید،
دیگری هر روز به جائی دل می بندد،
یک روز به کوه ، یک روز به غار ، یک روز به دره.
آن دیگری سحر می آید،
تا طلوع را از روی قله تماشا کند و دیگری عصر می آید تا هم خلوت تر باشد
و هم ” دلتنگیهایش ” را در رنگ باختگی غروب زیر سنگی بگذارد و برگردد…!
《 نوشته کوهنورد فقید کشورمان》