قدیمیها خوب بیاد دارند آن زمانها که نه تلگرامی بود و نه اینستایی و نه هزار و یک جور ارتباط جمعی دیگر آذین بند دیوارهای این قهوهخانه عکسهای یادگاری و زیبای کوهنوردان مشهد بود که بدور از هایوهوی پرزرقوبرق کوهنوردی امروز نقشه راه آینده را به ترسیم مینشستند. نسل اولینها، نسل باباکوهیها و قهوهخانهای که تاریخچه این رسمالخط زیبا بود و حاج غلام صاحب قهوهخانه که سرشار از انرژی در خدمت کوهنوردان بود.
حالا سالها از آن سالها میگذرد و قهوهخانه و حاج غلام با همه آنچه که بوده به فراموشی نشسته تو گویی دیگر نه تاکی بوده و نه تاکنشانی…
بیاد دارم چند سال پیش، پس از پایان صعود سراسری بانوان به قله چله غار، همگی شرکتکنندگان در محل قهوهخانه با اهدا یک پتوی کادویی که در آن روز جمعه به سختی خریداری گردیده بود، به دیدن حاج غلام رفتیم. چیزی که بعد از سالها فراموشی هرگز انتظار آن را نداشت.
امروز حال حاج غلام اصلاً خوب نیست درست مثل کوهنوردیمان. نمیدانم آنان که شمشیر و قداره بسته بودند و با فریاد، مبارز میطلبیدند که چرا هیات در مورد تخریب کوههای خلج ساکت است، حالا کجا هستند!!! باید به این بزرگواران سردرگریبان گفت آقایان جلوگیری از تخریب خلج که بمانند، جگر زلیخا شخمخورده پیشکش، حداقل سری به قهوهخانه حاج غلام بزنید که میتوانست همچنان یادگار و تاریخچه فعالیت کوهنوردیمان باشد.
حال حاج غلام اصلا خوب نیست؛ درست مثل هیاتمان…