• امروز : یکشنبه, ۱۳ اسفند , ۱۴۰۲
  • برابر با : Sunday - 3 March - 2024
کل اخبار 24588
3

راز گمشده

  • کد خبر : 21198
  • 08 بهمن 1399 - 18:46
راز گمشده
باد آمد و ، بود پنجره باز

“راز گمشده”

باد آمد و ، بود پنجره باز …

نامه ای را که نوشتم دزدید

متنی از عشق خیالی در او

گوشۂ برگه یکی ، بوسه به راز

تا جهیدم که بگیرم ، ناگه …

رفت و در کوچۂ تنها لغزید

در خَم شرم بیفتادم که

چه کسی خواهد شد ،آگه از این همه راز ؟

چند روزی که گذشت

پای در کوچه کاوش ، بگشودم با ترس …

سر بزیر از شرمی ، که نهادم آن شب

گوشۂ برگه ، یکی بوسه به راز

در خودم میرفتم ، با خودم می گفتم

کاش آن باد وَزان ، نامه را می آورد

یا اگر خواست به برگشتش نیست

بر کسی فاش نگردد این راز

ناگهان در خَم کوچه ، دختری را دیدم

ماهچهر و زیبا ، همچنان رؤیایم

چشم او پر آهنگ ، و چه سان سیمین بَر

گونه ای خنیاگر ، که دهد نغمه به ساز

سر بزیر افکندم ، و در این اندیشه

نکند نامه بدستش باشد ؟

نکند باد وزان ، از سر سرمستی

پیش او فاش نموده این راز

دخترک روی کشید ، برگه ای دستش بود !

ترسم افزونتر شد

بادِ سردی پیچید

دختر زیبارو ، چادر گل گلی اش را بگرفت

همچون آن باد که در خانۂ من

نامه ام را دزدید

برگه از دستش رفت ….!

من دویدم با باد

در سراشیب همان کوچۂ سرمست خیال

پرسشی هم در سر

چه در آن برگه نبشته ؟

چه در آن بود که رفت … به همان راه دراز ؟

باد در وادی ابر ، برگه را با خود برد

خیس باران شدم و برگشتم

دخترک نیز ، نبود !

و من دلخسته ، با غم خویش شدم هم آواز

ژرف اندیشۂ من ، تا لب پنجره بود

باد

آن برگۂ پر رمز مرا ، با خود همراه آورد

برگه ای خیس و تهی !

واژه ای روش نبود !!

چشم تنگ باران ، واژه های دل تب دار مرا

از تن برگۂ خیس ، یکسره روفته بود

در خودم خندیدم ، و شگفتی به من افزونتر شد

گوشه برگه نبود …!

و گمانم این بود

نکند دختر آن کوچۂ دور …

بوسه ام را به لب چارقدش دوخته بود ؟

 

امیرملیحی

 

لینک کوتاه : https://www.bamnews.ir/?p=21198

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.