آنچه در کوهستان بر ما میگذرد ، تابع بسیاری از نشانه های ریز و درشت است . مجموعهای از احساسات پیچیده و رازآلود که در کالبد ما همچون گذرگاهی پر رفت آمد رخ مینماید .
احساس پیروزی ، شکست ، درد ، و …..
که همه اینها در بدن ما جریان می یابد ، با یک استقلال منطقی در ذهن بوجود آمده ، و نشانه های بیرونی خود را در ارتباط با دیگران پیش میگیرد . فرض بگیریم که میخواهیم همه آنچه که یک کوهنورد بر فراز قله به ضیافت ادراک می نشیند را بدانیم ، آیا این ممکن است ؟
مانند این است که به آسیابی وارد شده و گمان ببریم که به بدن یک فرد ورود کرده ایم ، و به خود ببالیم که در حال دانستن نشانه هائی هستیم که از راز دردها و رنجهای وی پرده برمی دارد .
مثلاً اینکه سایش دو سنگ غلتان آسیاب را سایش استخوان های وی تشبیه کنیم ، اما آیا دردی که او می کشد را نیز درک خواهیم کرد ؟ حتی اگر کمی جلوتر برویم و سروصدای ساییده شدن دو سنگ آسیاب را ناشی از درد درون آن بدن تجسم کنیم و بگوییم که او در حال رنج و عذاب است .
شاید از نگاه نخست بیهوده و نامأنوس به نظر بیاید ، اما کاملاً هم اینطور نیست . چرا که به طرح این پرسش میانجامد ؛ « آیا قادر به درک دردهای درون بدن و ذهن یکدیگر هستیم ؟» . بدنی که احساس تشنگی ، گرسنگی ، شور و اشتیاق و عشق دارد را میشود درک کرد ؟
زمانی که در حال نوشتن این متن بودم به این نکته توجه بیشتری کردم ، چنانچه من پزشکی بودم که فرد بیماری را به علت بیماری سنگ کلیه مورد آزمایش قرار میدادم ، و از طریق سوند اورولوژی به کشف درون بدن او می پرداختم چه رخدادی جان میگرفت؟
من میدیدم که او دچار درد است ، حتی جایش را هم میدانستم ، اما آیا دردش را احساس می کردم ؟ آیا میدانستم او چه دردی میکشد ؟ در واقع دیدن درد و احساس کردن آن ، دو چیز کاملاً متفاوت است .
یا اگر قاصدکی بر گونۂ کوهنوردی بنشیند و شاهد این برخورد باشم ، آیا میتوانم حس قلقلک و خارش بر سطح پوستش را حس کنم ؟ امکان ندارد . و شنیدنی اینکه کسی بگوید: «من درد تو را حس میکنم» اصولأ بی معناست ، اما میتوانیم با یکدیگر همزادپنداری کرده و از تجربه شخصی خود بهره مند شویم.
در اینجا حضور تنگاتنگ با همنوردان و دوستان ، توان این را به ما میدهد که شبکهای حسی را به وجود بیاوریم ، تا به عنوان یک همراه ، کمی از آلام یک فرد را درک کرده و همدردی نمائیم.
جاذبه ورزش کوهنوردی در همین ادراک گروهی است ، چون به گفته دکارت ؛ “ما به نحو تنگاتنگی وابسته به بدن مان هستیم ” و در تعمیم این گفته ، به شعر استاد سخن سعدی میرسیم که فرمود ؛ “بنی آدم اعضای یک پیکرند ” . و این ارتباط نزدیک می تواند از زیباییهای این هنجار گروهی و مفید باشد . جایی در کوهستان ، در کنار نفس های گرم و پر شمار همنوردان .