دخترک عروسک هایت کو
اون سرخی رژ لب هایت کو
که قامت قله ها تو رو به بازی گرفتن
تو که شکل مادر
تو که زن بودی
تو یک دختر ایرانی از سرزمین رستم بودی
تکیه بر باورهایت تو رو دلگرم میکرد
اگرچه جسم نحیفت تورو استوار تر می کرد
تو که غبار اندوهت قصه ها داشت
بنام زن بودن قدرتت کم نداشت
رد پاهای ماندگارت بر سر زبان ها حرف نداشت
نه تاب در گذر مسیری بودی
نه چین ابروی که از زمین غمگین بودی
تو با افتخار زن بودنت
خیالی افسانه وار به هر سو بودی
همه جا بودی
همه جا پر غرور بودی
اگرچه
صدای مهربانت گنگ رویاهایت نبود
سرگذشت با دلت نا آشنا بود
تو بودی که پر پرواز داشتی
برای اوج گرفتن حکایت ها داشتی
تو یک زن بودی که از هزاره ی ایام گذشتی
بر سر هر بامی که خواستی پا گذاشتی
تو یک زن
گلی بودی گلی با درد زنانه همصدا
با صورت سرخ شده ز سیلی آشنا
کجایی ای لیلا
که در هوای حضور تو :
جدال بودن و نبودن میان دره های یخ زده بی صدا نمانده و جسم
عروس کوهستان ،
با خاطراتش زنده مانده
روحت شاد لیلا