و کوه همهی خوبیها بود
به کوه گفتم
چه بزرگی تو
بزرگیت را به من بده
وکوه بزرگیش را به من داد
و دلم به بزرگی
کوه گشت
تا همهی بهار زمین را
به قلب آدمیان زمستانی برد
شعر؛ گل روید
خارها؛ پوسید
و سبزه و پاکی
مصرع باغ گشت
به کوه گفتم
چه وسیعی تو
وسعت دلت را به من بده
وکوه وسعتش را به من داد
دستانم وسیع گشت
و سرپناه تمام
پرندگان مهاجر شد
آدمیان بیخانه را
آشیان گشت
ودلهای بی مهر
با عشق کوه
مهربان گشت
به کوه گفتم
چه مهربانی تو
مهربانیت را به منده
کوه مهربانیش را به من داد
چشمها همه عاشق شد
دستها همه قایق گشت
باغها همه شقایق شد
ساعتها همه دقایق گشت
کوه
همهی دلهای غمگین
را شاد کرد
و اشکها را لبخند
فاصلهها را پیوند
کوه
بزرگ بود
و من در کوه
زاده شدم
بزرگ شدم
کوه من شد
من کوه شدم