در متون باستانی و اساطیری میخوانیم که بشر نخستین، برای جلب رضایت خدایان و دفع خشم آنها اقدام به تقدیم هدایایی به صورت قربانی، حتی قربانی انسانی میکرده است. گویا کوهنوردی ما هنوز هم به این راه و رسم اساطیری پایبند است که باید هرساله تعداد قابل توجهی قربانی به خدایان کوهستان تقدیم کند!
موضوع نخنما و همیشگی بیتوجهی به اخطارهای هواشناسی کوهستان که اطلاعات قیمتی خود را به صورت رایگان در اختیار ما میگذارد؛ ما میخوانیم و فکر میکنیم خطر همیشه برای دیگران پیش میآید. در حالی که وضعیت ناپایدار به همراه برودت شدید هوا بارها در طول هفته هشدار داده شد؛ اما باید رفت! کفشهایم کو؟! چه کسی بود صدا زد…؟!
به هر قیمت باید در اینستاگرام عکس بگذاریم و لایک بگیریم، باید خانواده، دوستان و آشنایان خود را داغدار کنیم؛ آنهم در شرایطی که سادهترین اصل کوهنوری میگوید ساعاتهای بعد از بارش، خطرناکترین ساعات برای ریزش بهمن هستند. باتجربههای ما هم همین بودند و هستند؛ از گشایش مسیر تخیلی ایرانیان در برودپیک که هیچ وقت ثبت نشد؛ تا نمونههای دیگری که تعصبات کورکورانه اجازه مطرح کردنشان را نمیدهند.
در این میان هم امداد و نجات کوهستان حکایت چوب دوسر طلا را دارد؛ آنجایی که کمکهای این دوستان که حتی جمعهها هم آسایش ندارند موجب نجات ما شود فقط وظیفه خود را انجام دادهاند؛ آنجا هم که تلاش آنها نتیجه ندهد ناله و نفرین دوستان حواله این عزیزان میشود.
عجبا که نه سواد داریم، نه مطالعه میکنیم نه دوست داریم بیاموزیم و مقاومت شدید در مقابل اصول علمی داریم. ما باید به قله برویم تا شاید صعود صدوپنجاهم خود را به سبک و طریق آسفالت به آسفالت که ظاهراً از ابداعات ما ایرانیهاست به رخ دیگران بکشیم و هر روز در اینستاگرام لقب استاد را چندین بار بشنویم. غافل از اینکه استاد آن کسی است که تمام ۸۰۰۰ متریها را صعود کرد بدون آنکه حتی خالی روی گونهاش بیافتد. اما قهرمانان ما همیشه مردگان و افرادی هستند که به بدترین نحو و با سادهترین بیاحتیاطیها از بین رفتند و لقب عاشق را به آنها دادیم.
پویا سلیمانی – دیماه ١٣۹۹
انجمن پزشکی کوهستان ایران