کار ترجمه در بهمن ۹۹ تمام شده و در مرداد ماه ۱۴۰۰ بیرون آمده…
فعلا به نیمه های کتاب رسیدم اما روحیه ی بالای “نیرمال یا همان نیمز پورجای نپالی” واقعا جالب است. این سرباز تکاور ارتش بریتانیا که به عشق هیمالیانوردی از ارتش استعفا داد، با روحیه و توان بالا که خاص نپالی هاست توانست چهارده قله ی بالای ۸۰۰۰ متری را در مدت ۷ ماه صعود کند.
پیش از این “کیم چانگ هو ” کره ای که در سال ۲۰۱۳ به مدت ۷ سال و ده ماه و
“یوزف یرزی” کوکوچکای لهستانی ۱۴ قله را در طول ۷ سال و یازده ماه و مسنر کوهنورد ایتالیایی ۱۴ قله را بدون اکسیژن در طول ۱۶ سال و عظیم قیچی ساز خودمان در طول ۱۲ سال توانست بدون اکسیژن صعود کند و هجدهمین انسان و کوهنورد جهان نامیده شود…
و البته پورجا همیشه گفته که با کپسول دست به این صعود زده و هیچ ابایی هم نداشته و خود مسنر افسانه ای هم او را تحسین کرده…
زندگی پورجا با فقر و بدبختی اما همراه با تلاش بی وقفه او و خانوده اش بود…
پورجا نیمزدای دو بار جان هیمالیانوردان را در ارتفاعات نجات داد مثل زنده یاد محمد اوراز خودمان….
سختی ها و گرفتاری های نیمزدای پورجا هنگام خدمت در ارتش انگلیس خواندنی ست. نیمزدای پورجا برای پیوستن به تیم صعود کننده و باشگاه ۸۰۰۰تایی ها مجبور شد از حقوق بازنشستگی ارتش دست بکشد و تنها یکسال مانده استعفا دهد تا رویاهایش را عملی کند. برای رسیدن به این رویای دست یافتنی احتیاج به کمک مالی داشت و دست از تبلیغات برنداشت هر چند در ابتدای این کار، تمامی شرکت ها و اشخاص او را دست می انداختند و زیاد به کارهایش باور نداشتند….
او از اخبار ناگوار و غم انگیز کشته شدن کوهنوردان و شرپاها در سال های بد ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ خبر داشت….
نیمزدای پورجا مرد پرتلاش و امیدوار؛ از پروژه ی ممکن مرحله به مرحله جلو می رود… صعود به ” آناپورنا” دائولاگیری” کانچن جونگا” اورست ” ” لوتسه ” ماکالو “…و در مراحل بعدی ” قلل نفس گیر و وحشتناک ” نانگاپاربات ” گاشربروم ۱ ” گاشربروم ۲ ” کی ۲ ” ” برودپیک و ” ماناسلو ” و بعد به تبت و صعود به ” چوآیو ” ” شیشاپانگما ” …
مخارج این پروژه بسیار بالاست .خانه اش را به رهن میگذارد البته با رضایت همسرش…
اولین صعود پورجا پیش از طرح کلی اش بسیار زیباست آنهم در مرخصی یکماهه ی دوران خدمت در ارتش…
با شرپای معمولی پای به اورست گذاشت بایستی زودتر برمیگشتند اما او زودتر از طلوع خورشید رسید و می خواست ” طلوع خورشید را از این بالا تماشا کند پایین نرفت…
پاسنگ شرپا به پایین رفت او ماند تا بر روی قله تنها به نظاره ی خورشید بنشیند…او در آن لحظه بالاتر از همه ی ساکنان زمین منتظر سربرآوردن آفتاب روشنایی ها بود ….
در حال فرود او یک کوهنور زن هندی را بنام سیما نجات داد .