• امروز : سه شنبه, ۴ اردیبهشت , ۱۴۰۳
  • برابر با : Tuesday - 23 April - 2024
کل اخبار 24660
2

 بابا آرارات

  • کد خبر : 45784
  • 01 تیر 1400 - 19:59
 بابا آرارات
بام نیوز: فقط پلک میزدم و جز رویای صعود به هیچ چیز نمی اندیشیدم...
درون چادر ،ارتفاع ۴۰۰۰ ، رنجور از کامپوزیت افتاده دندانی که گوشه زبانم را زخمی کرده بود،محبوس شده بودم.آفت بزرگی در دهان داشتم که حتی با نی نوش،نمیتوانستم قطره ای آبمیوه بنوشم.شیب زمین آنقدر زیاد بود که کاملا سر میخوردم و نمیتوانستم بخوابم.احساس گرسنگی شدیدی داشتم،
با اینکه شنیده بودم ارتفاع باعث بی اشتهایی میشود.
فقط پلک میزدم و جز رویای صعود به هیچ چیز نمی اندیشیدم.نمیدانستم تنها در این جا چه میکنم.لختی پیش، لیدر محلی ترک، جشن قبل از صعودبرایمان به پا کرد و صدای گرم آواز ترکی اش با آن طنین عجیب در کوهستان ،دلم را بس لرزانده بود.آوازی که  تنها کلمه عشق را از آن میفهمیدم اما گویا تمام داستانش را بخوبی حس میکردم.پهنای صورتم خیس از اشک شده بود و نگران این بودم که کسی زیر نور مهتاب آنرا ببیند.. ،براستی عشق چه رنگی دارد که میکِشد و میکُشد،‌؟؟؟!!!….به قرص کامل ماه که بالای سرم میدرخشید نگاهی کردم،تنها موجود آشنایی بود که  هر شب مهمان آسمان خانه مان بود و رنگ و بوی آنجا را داشت ،پس تنها نبودم،ماه با من بود و کوهستان یاورم ..،دستم چرخی خورد وبرایش بوسه ای فرستادم و تجدید خاطره کردم.هوا بسیار سِحر انگیز بود،آنقدر که مرا مجنون کرده بود و دیگر خودم نبودم .
.. اولین شبی بود که طبیعت و دوری از خانواده را تجربه می کردم‌.از هیبت آنهمه مرد درشت اندام کوهنورد میترسیدم،با اینکه آنها اصلااا مرا نمیدیدند اما سنگینی نگاهشان را برای این هم قدمی بر دوشم حس میکردم…چرا اینجا بودم،نمیدانستم،منکه کوهنورد نبودم،اما گویا مراطلبیده بودن.چرایش را نمیدانستم…..نمیدانستم کوله چیست و وسایل کوهنوردی کدامند،کوه چه شکلی دارد و مشکلات کوهنوردی چیست،فقط می دانستم که در گذشته،عضو تیم والیبال مدرسه و دانشگاه بودم و گاهی به تنهایی رکاب زده بودم.
ساعت یک بیدار باش بود و من آنقدر هول که از ترس عقب ماندن از سایرین ، فکر جوراب گمشده  را از سر بیرون کرده و به همان شکل راهی شدم.
…شیب  در هر قدم زیاد و  زیادتر میشد و ضربان قلبم بالا و بالاتر میرفت،برای اولین بار سنگهای کوهستان را لمس میکردم و متبرک میشدم. شیشه عینک ام پر از بخار و مژه هایم یخ بسته بود.برای اولین بارآب بینی ام را بخوبی  چشیدم و مزه کردم و از بطری دیگران بدون دغدغه  آب نوشیدم،گویا آنجا دنیای دیگری بود و من کس دیگری شده بودم.یک هنرمند ناشی و بی تجربه،که از بطری آبی که بی حفاظ در کنارکوله گذاشته بود، یک اثر هنری ،با کوهی از قندیلهای ظریف عمودی ساخته بود.
هوا رو به روشنایی میرفت و آرامتر بودم.،برای اولین بار،سایه مثلث ی یک کوه برافراشته و بزرگ را بر روی زمین می دیدم،تصویری که هیچگاه فراموش نخواهم کرد‌.سایه عظیمی  که نشانگر ابهت پادشاه کوهستان بود‌.پهنایی عظیم با ریشه ای ژرف در خاک ،با سری کوچک و بی غرور ،که دست کوه فرزندی در دستش بود.سلسله ای بودند دوست داشتنی و محکم،که هر بیننده ای را به کرنش و تعظیم فرا میخواندند.
اولین بار  بود که برف کوهستان را میدیدم و سکوت کوهستان را میشنیدم.چه ضرب آهنگ زیبایی داشت این سکوت .گویا هزاران نوازنده ی توانا این ارکستر را در خلا مینواختند و نت هایشان بی صدا میرقصیدند.
کم کم ،صدای خداقوت کوهنوردان بالا می گرفت،قله…قله و در عظمت سمفونی  سکوت حاکم در فضا ،بی هیچ انعکاس پژواکی، صدایشان ناپدید میشد.
چشمانم را دوختم،سرگشته درپهنای برفهایی که  در زمینی سترگ پخش بودند،  برجستگی کوچکی را غریق در این سفیدی دیدم.چه بی تکلف بود…خداااای من‌..‌السلام علیک ای دلدار من…توان رفتنم دیگر نبود،روزه و پا برهنه ، اورا از دور زیارت کردم و غرق نور شده بودم،همین برایم کافی بود.دلم غلتیدن و رقصیدن در برف میخواست نه عکس قله،که نمیدانستم به چه کار کوهنوردان خواهد آمد.باور نکردنی بود..،من رسیده بودم.
درکنارش اشک شوق ریختم و سوزش چشمهایم  را  با تمام وجود درک کردم،سوزشی که بمن تلنگر میزد که بیدارم.چه سوزش طربناکی بود.
مادر وارد اتاق شخوابی؟چرا چراغ رو خاموش نکردی؟!..گریه می کنی؟!
نه مادر ،به بابا_آرارات فکر میکنم.
اینقدر به این گوشی و عکسها ذل نزن،چشات ضعیف میشه،بعد از اینهمه سال،هنوز بهش فکر میکنی؟؟!!
آن شب،خواب پدر را دیدم،خیلی جوان در حالیکه تیشرت و شلواری سفید بر تن داشت،با هم در دشتی زیبا و  رویایی می دویدیم،دشتی که چمنهایش آنقدر بلند بودند که تا زانوهایمان می رسیدند.آنجا همه جور زیبایی بود،دریا،گل،رودخانه،ابر،همه چیز…
لحظه ای درنگ کردم ، رویایم هیچ کوهی نداشت ، اما پدر بود ، و آغوشی که تداعی بلندترین اتکاست .
تقدیم به همه آنانکه طعم عشق را در بلندا چشیده اند.
لینک کوتاه : https://www.bamnews.ir/?p=45784

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.