نمیدونم چی شد یه باره رفتیم خانتنگری اصلا اول قرار بود … نمیدونم کجا بریم … هر چی بود؛ سریچ شدن سیروان و مرتضی، بعد همدستی محمودی با اونا ما رو کشوند به این قله راستش اون قامت رعناش بد جوری دلبری میکرد.
اونم واسه کسایی که روح جان و دلشان عجین شده با ستیغ صخره های سرد، اولین نگاهم رفت سراغ اینکه خط صعود کجاست؛ مشکلاتش؛ ارتباط بین کمپ ها؛ بزودی هر آن چیزی که لازم بود که بعضا ترسناک، دستم رسید.
تا کمپ اصلی از کارکارا زحمت با بالگرد؛ یخچال ایلچیک تو جبهه جنوبی واقع شده ریزه، میزه اما حرف واسه گفتن دارد؛ بطوری که اوایل کار سرپرست رو بکامکشید.
عبور از کمپ یک به دو در طول روز مرگ آور و باید در شب صورت گیرد همان موقع که بهمن ها در خوابند.
ستیغ صبح که میهمان پلک ها میشه، مرتضی نظاره گر توده بزرگ بهمنِ در بالا دست قله چاپایف. معین بسختی از دهلیز بالا می آید که جای پایش را بهمن نشانه میرود.
مسیر دو به سه کوتاه اما پًر است از دیدنی بی بدیع؛ کمپ سه آرمیده زیر توده بزرگ برف و نقاب. براحتی قادر است؛ چادر را دو تا سه متر زیر برف مدفون کند. در بهترین جای آن خانه ی دست ساز روس ها زیر انباشت برف جا خوش کرده.
در این نزدیک بیست روز ما با هم زندگی کردیم. بد جور هم رو شناختیم. رفیق هم شدیم. این بَستُ بَند قله را به ارمغان آورد.
دو سال بعد مرتضی بر بلندای چوایوی ۸۲۰۱ متر ایستاد. محمودی راهی کوژنفسکایا و لنین شد.
راه بعد تیبیلیس کو گو؛ منم کارل مارکس از راه نو؛ صعود از کوه ها باعث شد گرمی هردم حال دل هم رو می پرسیم. شادی بودن رو جشن میگیریم. خانتنگری بهانه بود برای دوستی و عاشقی.
و یه عکس ارسالی سیروان باعث این خطوط شد یه باره یه دفعه
حسن نجاریان اردی ۱۴۰۰
خاطره ی از اون ور ابرا/ خانتنگری قرقیزستان
بام نیوز: راه بعد تیبیلیس کو گو؛ منم کارل مارکس از راه نو؛ صعود از کوه ها باعث شد گرمی هردم حال دل هم رو می پرسیم. شادی بودن رو جشن میگیریم. خانتنگری بهانه بود برای دوستی و عاشقی.
لینک کوتاه : https://www.bamnews.ir/?p=37405
- نویسنده : حسن نجاریان اردی
- ارسال توسط : مائده اسماعیلی