به چنگال انتظار ….
کوله ام آویخته
هنوز بوی سیبی که داده ای ، در اوست
نمیدانم عطر سیب است ، یا تو ؟
مرا نبُـردی …!!؟
قول می دهم کفش نپوشم ، تا به پاکوبی که رفته ای ، خراشی نیفتد
سجده گاه من ، تنۂ درختی ست که آخرین بوسه را از تو گرفت
میدانی کوله ام بوی تو می دهد ؟
بوی قلّه ، تسبیح ، ماه ….
آهای همنورد ….
رفیقِ بی تکرار
سجده ام دیر می شود ها …
ترا بخدا ، مرا با خود ببر
ترا بخدا …