بی تردید
حضور تو در بلندای کوهستان
همان جائی که از سفیدی ِ برف
چشمْ چشمْ را نمی بیند
هنگامی که ماندن، فعل فیزیکی است
هرگز باور نداری به ماندن
عبور می کنی از دل طوفان ها
در تاریکی شب
و هُرم نفس هایت
آب می کند برف های کوهستان را
بودنت
دل هر کوهنوردی را گرم می کند
قرص می شود
قلاب دل به گام های محکم و استوارت
ساده می گویم همنورد
بی بهانه
پلنگ برفی، فقط تویی
مهناز چالاکی
تقدیم به همنورد گرامی جناب آقای چراغی قدردانی ادبی از امدادگران