4

شاهکار قصه اما…

  • کد خبر : 83309
  • 08 بهمن 1401 - 0:42
شاهکار قصه اما…
بام: ذره ذره از جانم بکاست و میسر نشد آنچنانی که آرزو به دل داشتم

به تمنا برنیامد، به تلاش جان بکاهد

نرسد روز وصالت، آتچنانی که بماند

شاهکار قصه اما، خیال محبوس بی قراریهای ناتمامم بود که لحظه ای هم حتی به رهایی از این شکنجه ی شیرین نمی اندیشید ..!

چون به گمانش، تو نگاشته ی همان شبهایی هستی که بر دلمان آنچنان شادانه گذشت شاید بی تکرار اما تا ابد ماندگار و دوار و از شبهای آرامشمان صلیبی ساخته است بر سینه ی اعتقادم به تو ..!

چون گمشده ای پنداشتمت که به‌ دل دچار شدمت و قله ی آرزوهایم شدی تا صعودی اگر دست دهد ..

ذره ذره از جانم بکاست و میسر نشد آنچنانی که آرزو به دل داشتم

میپنداشتم که به سعی، میسر می گردد ولی این نبود و تقدیر پیشی میگرفت در هرحال ..

و من حیران در پناهگاه خیالمان، همچنان تصویرت را بر قله تصور میکردم که از آن دنیای من شده ای ..

اما از آرزو گذر نمیکرد تا محقق شود و نشد که بدست آیی ..

لینک کوتاه : https://www.bamnews.ir/?p=83309

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.