کوه رفتم تا ببویم بوی دوست
دره ها را در پی مه روی دوست
گیس او زیباتر از گیسوی یار
شانه ام بر صخره ها چون موی دوست
بند پاکوبش شوم در عمق کوه
چو زلیخا عاشقم بر روی دوست
گم نگردم چون به دل خواهم پرید
قله باشد رهنمای کوی دوست
درّه را دیدم تیام چشمه ای
تا بنوشم قطرهای از جوی دوست
کوله بستم تا رهی یابم به او
لاجرم باید شوم رهپوی دوست
روزها در کوله ام یک دم همی
می تراود عِطر آن شب بوی دوست
فخر قلّه چون کند شادان مرا
گر نباشم یک دمی پهلوی دوست