بهاریه
قله هائی آن دور ، خنده هائی به کرور
واژه های نوروز ، با تـِم رقص و سرور
صخره ها مستانه ، می دهد عیدانه
قله شد سفره عید ، ساقی و میخانه
پـُر ز تعبیر بهار ، کفشهایم انگار
کوله ام می خواند ، چون پرستو و هَزار
عـِطر خوشبوی گون ، بر تن پاکوبه
دامنه پُر ز گل و ، مریم و محبوبه
شکل هر صخرۂ کوه ، می برد صد اندوه
تره و آویشن ، بر سر سفرۂ روح
پـُر ز تعبیر بهار ، کفشهایم انگار
می دوم با قلبم ، سبلان تا به هِزار
شعر نوروزی من ، بر تو شد تحفۂ سبز
از امیران ادب ، چون توئی سبز تو سبزا
امیرملیحی