به ما میگویند ؛ کوهنورد …
بخدا نمیدانستیم که این همه جستن و نیافتن ، این همه نرسیدن و اشتیاق ، پایان وفور اشکهای پنهانی در پاکوب میشود این ! .
نمیدانستیم تعبیر پر تپش خوابهای رسیدنی ، اما دوووررر … میشود این !
ما را کوهنورد میخوانند ؛ غافل ازینکه ما هنوز در نوردیدن یک خواب نرسیده را هم نتوانستیم .
نتوانستیم یک پاکوب را بی اشک گذر کنیم ، نتوانستیم از خود گذر کنیم .!
ما را به کوه نچسبانید ، آنجا که هنوز در نوردیده نیست “خود” ماست .
دستتان درد نکند ، ما هنوز کودکانی بیش نیستیم ، کودکانی که آرزوهایشان را در کوله هایشان چپانده اند و آواره ی هزاران کوه نرفته اند .
راستی کسی میداند به کدامین پاکوب خود را بجوئیم ؟