• امروز : سه شنبه, ۴ اردیبهشت , ۱۴۰۳
  • برابر با : Tuesday - 23 April - 2024
کل اخبار 24660
1

صعود دختران به دماوند جبهه جنوبی

  • کد خبر : 15292
  • 05 دی 1399 - 11:02
صعود دختران به دماوند جبهه جنوبی
صعود دختران به دماوند جبهه جنوبی

نام منطقه : دماوند

مسیر صعود : جبهه جنوبی

تاریخ اجرا : شهریور ماه ۹۷

مدت برنامه : ۴ روز

برگزار کننده : انجمن کوهنوردی دانشگاه صنعتی اصفهان

شرکت کنندگان

ایمان احمدپور (سرپرست)

آقای شفیعی (مسئولیت تربیت بدنی)

زهرا احمدی (سرپرست دانشجویی)

فائزه لعل خفتان

زهرا قاسمی

فرزانه برادران

یاسمن حسن زاده

فاطمه حدادی

مریم آذریان

فاطمه بهمئی

زهرا صادقی

فاطمه حسین آبادی

نرگس کیانی

آغاز حرکت

ساعت ۸ عصر سه شنبه ۶/۶/۹۷ بود که حرکت ما از ترمینال اتوبوسرانی کاوه به سمت دماوند زیبا آغاز شد. دوستی ها از همان صندلی ها و آب و غذای اتوبوسی شروع شدند. شب تر که شد سعی کردیم کمی استراحت کنیم، خواب و بیدار بودیم که اتوبوس کنار جاده هراز توقف کرد، پیاده شدیم و به سمت فدراسیون کوهنوردی “پلور” روانه شدیم. در حال پیاده روی از کنار جاده بودیم که نیسانی برایمان توقف کرد. شدیم دشت اول صبح راننده و ساعت ۴ صبح بود که به فدراسیون رسیدیم.

دامنه دماوند

در حیاط فدراسیون زیرانداز ها را گستردیم و به دستور سرپرست چند ساعتی را در کیسه خواب استراحت کردیم. قانون اول کوهنوردی یعنی اطاعت از سرپرست یا همان “چشم گفتن به امر سرپرست” از آغاز سفر ما را قانون مدار کرده بود. ساعت ۷ صبح بود که بعد از جمع و جور کردن وسایل، گروه گروه سوار پاترول ها شدیم و تا گوسفندسرای دماوند آمدیم. آنجا سفره صبحانه پهن شد و استراحتی کوتاه کردیم؛ سپس وسایل اضافی را در کوله های سنگین قراردادیم و هر دو یا سه نفری وسایلمان را در یک گونی بسته بندی کرده و به قاطرچی ها تحویل دادیم تا در پناهگاه آنها را تحویل بگیریم. حالا تنها وسیله ای که با خود حمل می کردیم کوله های سبک و باتوم ها بودند.

 

کوله سبک شامل هر آن چیزی بود که تا رسیدن به پناهگاه به آن نیاز داشتیم و میدانستیم که ناهار در پناهگاه صرف خواهد شد. آب…آب…آب… از مهمترین واجبات صعود! حالا ما به دستور سرپرست باید تا میتوانستیم آب مینوشیدیم. در گوسفندسرا امکان آب گیری وجود دارد و توصیه این بود که ۱٫۵ لیتر آب قبل از شروع حرکت بنوشیم و ۱٫۵ لیتر همراه خودمان در مسیر داشته باشیم.

عکس دسته جمعی دختران انجمن کوهنوردی دانشگاه صنعتی اصفهان در دامنه کوه دماوند

به سمت پناهگاه دماوند

ساعت ۹:۳۰ بود که سرانجام حرکت ما از گوسفندسرا به پناهگاه شروع شد. سرپرست تیم، سرقدم بود و ما قدم به قدم پشت سرشان حرکت می کردیم، درست گام برداشتن یکی از نکات مهم دیگر در صعود است و ما سعی می کردیم از گام های سرقدم و دوستانی که پشت سر ایشان حرکت میکردند الگو بگیریم.دماوند زیبا و بی پروا به تماشای ما نشسته بود. جالب است که آدم ها اینجا آسمانی اند، صدای “خدا قوت” و “درود” در مسیر بین ما و همنوردانی که میدیدیم جریان داشت. مسیر شیب داشت و ما خوب می دانستیم که هر جایی نمی توان استراحت کرد و استراحت در محل نابجا منجر به از دست دادن انرژی میشود. همه قانون اول کوهنوردی با جان و دل پذیرفته بودیم، اعتماد به سرپرست در حدی بود که از چشم های ما دیده میشد.

پناهگاه دماوند

در توقف های بین راه خوراکی های مختلف از کوله های سبک بیرون می‌آمدند ، ما به توصیه سرپرست در مصرف خوراکی های ترش و ملس صرفه جویی میکردیم تا در ارتفاع از طعم آنها بیشتر لذت ببریم. و آب…آب…آب… همچنان از مهمترین واجبات کوهنوردی محسوب میشد. آب بهترین راه حل برای هم هوا شدن و کاهش اثرات ارتفاع زدگی در افراد است و هرچه به پناهگاه نزدیکتر می شدیم اندوخته بطری های آب کمتر می شوند. به مرور که ارتفاع ما بیشتر شد سد دریاچه لار هم پدیدار شد و زیبایی منظره را تکمیل کرد. جدای از دماوند زیبا، مسیر هم چشم نواز بود. گاهی دستم را روی سنگ ها میگذاشتم و لمسشان میکردم… با خودم میگفتم این سنگ ها از دل زمین خبر دارند… گرما و سرما های زیادی دیده اند و هنوز سنگ اند و صخره و محکم و استوار و کوه!

بالاخره پناهگاه دماوند

مسیر سخت و زیبا می نمود و در نهایت ساعت ۱۵ بود که به پناهگاه رسیدیم. کوله های سنگین که به وسیله چهارپایان تا پناهگاه حمل شده بودند را تحویل گرفتیم، چادرها را برپا کردیم و بطری های خالی را آب. برای ناهار و استراحت دور هم جمع شدیم، چند نفری از دوستان دچار ارتفاع زدگی شده بودند، سردرد و تهوع از شایع ترین علایم هستند و ما در پیش صعود ها یاد گرفته بودیم که با سرپرست باید صادق بود و کوچکترین تغییر در وضعیت بدنمان را سریع به اطلاع ایشان میرساندیم. صداقت و اعتماد اولین اصولی بودند که ما گرفتیم. بعد از کمی استراحت، ساعت ۱۸ به امر مطاع سرپرست از پناهگاه به سمت “تابلو” که تقریبا ۱۰۰۰ متر پایین تر واقع شده است حرکت کردیم تا به هم هوایی با محیط و کاهش اثرات ارتفاع زدگی کمک کنیم.

عکس دسته جمعی دختران انجمن کوهنوردی صنعتی اصفهان در پناهگاه دماوند

در محل “تابلو” نیم ساعتی استراحت کردیم و هر کس موظف بود ۱٫۵ لیتر آب بنوشد. ساعت ۱۹:۳۰ دقیقه بود که به پناهگاه بازگشتیم ولی متاسفانه در مسیر بازگشت به پناهگاه شاهد مشکل قلبی ایجاد شده برای یکی از همنوردان گروه دیگری بودیم که به رغم تلاش تیم امداد، بیمار که سابقه جراحی قلب باز داشت فوت کرد.همه افراد حاضر در پناهگاه به شدت متاثر شدند…روحش شاد…

سرد و سرد تر

اثرات ارتفاع زدگی بعد از بازگشت به پناهگاه بسیار کمتر شده بودند و حال ما بهتر از قبل شده بود با این حال یکی دو نفر نتوانستند همراه ما شام بخورند و استراحت کردند. بعد از شام و کمی استراحت نوبت دمنوش معروف آقای احمدپور بود. بسی خوش طعم، آنچنان که در کلام نیاید و راز محتویات آن معجون نیکو در گنجینه اسرار بماند… رفته رفته هوا  سردتر شد و لباس های گرم پوشیدیم. شب کوه بی نهایت زیباست. از شب کویر هم زیباتر بود به چشم من… دست دراز میکردم به ستاره ها می رسیدم و از قضا مهتاب آن شب به کمال میدرخشید.

دامنه دماوند

سرپرست، دم نوش دوم را فوت استادی خویش دم نمود و لیوان پی لیوان به سمتش حرکت میکرد. گرمای دم نوش جین جیر(؟)، دل ما را گرمتر کرد و آسمان و آدم های آسمانی آن شب را به یک رویا تبدیل کردند. زیر سقف آسمان نشسته بودیم و صحبت میکردیم، من بیشتر یاد میگرفتم…طبیعت استاد خوبی است، طبیعت گردان هم خوب می‌آموزند؛ آخرین حرفی که آن شب شنیدم این بود که کافی است تصمیم بگیری آدم خوبی باشی، تصمیم بگیر و خوب باش… شب خوبی بود کنار خوبان عالم…صبح روز بعد ساعت ۵:۱۵ بود که ده نفر از ما یازده نفر آماده صعود به سمت قله بودیم. یکی از بچه ها به علت ارتفاع زدگی به همراهی آقای شفیعی در پناهگاه ماند و بقیه صعود را آغاز کردیم. شیب تندتر از روز قبل بنظر میرسید و تعدادی از دوستان با گذشت زمان دچار علایم ارتفاع زدگی شدند.

دماوند

جدا شدن دوستان

ساعت ۹:۳۰ به علت کند شدن بیش از حد سرعت صعود و همینطور کاهش توان بدنی، با اجازه سرپرست ۴ نفر از دوستان به سمت پناهگاه کاهش ارتفاع دادند و پس از مدتی آقای شفیعی سالم رسیدن آنها را به اطلاع سرپرست رساندند. ۶ نفر دیگر به صعود ادامه دادیم، هرچند آقای احمدپور شرایط دو نفر دیگر از دوستان را چندان مناسب ادامه راه نمی دیدند با این حال اجباری در کار نبود ولی بعد از گذشت نیم ساعت از جدا شدن چهار نفر قبلی، آقای احمدپور اعلام کردند که به علت امکان صعود با سرعت کم وجود ندارد و از سوی دیگر دو دوست دیگر ما به علت افزایش ارتفاع دچار علایم شدیدتری شدند…ما یاد گرفتیم که حتی اگر جایی دستور یا اجبار وجود ندارد به نفع ماست که از تجربیات دیگران استفاده کنیم و به آنچه سرپرست صلاح بیشتری در آن میبیند عمل کنیم…

آبشار یخی بالای سر ما بود اما مسیر صعود ما از آنجا می گذشت و از دور تماشایش کردیم.اینجا بود که ما ۴ نفر بعد از هماهنگی آقای احمدپور با گروه دیگری هم قدم شدیم و ایشان ۲ دوست دیگر ما را به سمت پناهگاه همراهی کردند و مجددا به بالا بازگشتند و ما ادامه مسیر را به سرپرستی ایشان پی گرفتیم. از ارتفاع ۴۵۰۰ متری صدای موسیقی زنده گروه ما با آوای خوش سرپرست، سایر همنوردان را هم به وجد می‌آورد و گاهی با ما هم آوا میشدند. یخچال های دماوند سمت چپ ما بودند و وقتی در سایه حرکت می کردیم باد سردی می‌وزید. هرچه ارتفاع افزایش می‌یافت صعود دشوارتر میشد اما این سختی عجیب شیرین بود. باید بیایی و باشی و بچشی که از چه می‌گویم…

تپه های گوگردی دماوند

بالاخره به تپه های گوگردی رسیدیم و از اینجا ماسک و عینک از ما جدا شدند، هرچند مسیر انتخابی سرپرست به صورت هوشمندانه ای ما را از بخار گوگرد دور کرده بود اما زیاد بودن ارتفاع، کم بود اکسیژن و وجود ماسک منجر به کاهش سرعت حرکت ما شدند. ۳۰۰ متری قله بودیم و من به دلیل کوچک بودن حجم ریه بسیار آهسته حرکت میکردم…قدم به قدم… سرپرست با صبر و حوصله به همه انرژی میداد و ما یاد میگرفتیم صبوری کنیم و بالاخره ساعت ۱۳ بود که دستمان به رخ زیبای قله دماوند رسید… پرچم دانشگاه را  به دست گرفتیم و عکس… قله شلوغ بود و به زحمت عکس های تکی را هم با زیبای خفته گرفتیم و ۱۳:۱۵ به دلیل حرکت ابرها به سمت قله، شروع به بازگشت کردیم.دل کندنی نبود آن همه شکوه و عظمت اما ما پایین آمدیم…

دختران صعود کننده به دماوند از انجمن کوهنوردی صنعتی اصفهان

مسیر برگشت تا پناهگاه اکثرا شن اسکی بود و نیاز به دقت و رعایت اصول داشت، سرپرست نکات مختلف را در مسیر هم به ما گوشزد می کردند. راستی در ارتفاع، لواشک و آلو و قیسی و هرچیز ترش یا ملسی بسیار زیاد به جان آدمی می چسبد و در عوض میل به خوراکی های شیرین کمتر است.

در مسیر بازگشت از قله مدتی در پناه صخره ای، زیر آفتاب مهربان دراز کشیدیم…جایی وسط زمین و آسمان بود حدودا…در مسیر توقف های کوتاهی داشتیم و در نهایت ساعت ۱۸ بود که به پناهگاه رسیدیم. دوستان آش رشته ای بس خوش طعم مهیا کرده بودند، بعد از صرف آش و چای کمی استراحت کردیم و بعد باز شب زیبا شروع شد. امشب همه کنار هم شام خوردیم، حال همه بهتر شده بود، داشتیم با طبیعت با وجود ارتفاعش انس میگرفتیم. شب دوم با تعداد بیشتری از دوستان زیر سقف آسمان نشستیم و از انسانیت گفتیم و شنیدیم…

رو به پایین

صبح روز بعد ساعت ۹ صبح، بعد از جمع کردن چادرها و کوله های سنگین و تحویل به قاطرچی، زباله هایمان را تقسیم کردیم تا آنها را همراه خودمان پایین ببریم و بعد به سمت گوسفندسرا شروع به حرکت کردیم. در مسیر بازگشت با صدای آرام برای دماوند میخواندیم که “از برت دامن کشان رفتم ای یار گران…” و هربار برمیگشتیم و شکوه دماوند را ستایش میکردیم. وداع یار زیبا…

در مسیر پایین آمدن از قله دماوند

ساعت ۱۳ صبح جمعه بود که به گوسفند سرا رسیدیم. بعد از تحویل گرفتن کوله های سنگین با پاترول به سمت فدراسیون کوهنوردی پلور حرکت کردیم و ساعت ۱۴ به آنجا رسیدیم. ناهار خوردیم و استراحتی کردیم. ساعت ۱۸ فدراسیون را به سمت جاده هراز ترک کردیم و پس از گذشتن از یک جاده سبز با شیب ۴۵ درجه به جاده هراز رسیدیم و منتظر اتوبوس برگشت ماندیم. در این مدت از برنامه های آینده انجمن کوهنوردی صحبت کردیم. برنامه هایی که به زودی شما هم راجع به آنها می شنوید و مطمئنم چشمان شما هم برق خواهد زد.

شب ساعت ۲۳:۳۰ بود که اتوبوس رسید و به سمت اصفهان حرکت کردیم و صبح روز بعد ساعت ۸ صبح مجددا در ترمینال کاوه بودیم.

ایام خوش آن بود که با دوست به سر شد

باقی همه بی حاصلی و بیخبری بود

نویسنده گزارش : فاطمه بهمئی

لینک کوتاه : https://www.bamnews.ir/?p=15292

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.