وقتی به ورزش کوهنوردی علاقهمند شدیم که جملات زیبایی شنیدیم. ولی خیلی چیزا جدیدا فرق کرده.
میگفتن در ورزش کوهنوردی یک سیب بین اعضای گروه تقسیم میشه…
ولی حالا
حتی سیب تقسیم نمیشه که هیچ حتی عیسی میرشکاری تو یه کشور غریب تو کمپ ۳ برای نداشتن یه کپسول اکسیژنی که همنورداش برای صعود به قله برده بودن تو کمپ ۳ جونشو از دست داد.
میگفتن قویترین عضو گروه به پای ضعیفترین راه میره…
ولی حالا
قویترها با اونایی که ضعیفترن و آرومتر گام برمیدارن بد رفتاری میکنن. سرزنش میکنن که چرا با حضورشون تو برنامه مانع صعود سرعتی گروه شدن و این رفتارشون باعث میشه تا اون کوهنورد از کوهنوردی سرد بشه.
میگفتن در بالای قله کسی منتظر تشویق تماشاگر و مدال و جایزه نیست…
ولی حالا
مسابقاتی گذاشته میشه هر کی زودتر برسه جایزه میدن. یا مثل حادثه رُزا علیپور که تو سرمای زمستون دماوند بود از دو کوهنورد درخواست کمک میشه ولی اونا با بیتفاوتی محل رو ترک میکنن و به دلیل اینکه صعودشون طبق برنامه اجرا بشه درخواست رو رد میکنن و رُزای عزیز جونشو از دست میده.
میگفتن در این ورزش برد و باخت معنی نداره و رفاقت بجای رقابت و حتی بدون حضور داور کسی خطایی نمیکنه…
ولی حالا
ظاهرا به داور احتیاج شده؛ چون بجای رفاقت، رقابت آمده. پروژه سیمرغ چند سال پیش اجرا میشد و امسال دوباره همون پروژه به نام ققنوس انجام میشه و میگن که پروژه سیمرغ ناقص بوده. ظاهرا باید داور بگیریم تا صعودها به درستی انجام بشه!
میگفتن همه به همدیگه خسته نباشید میگن…
ولی حالا
الان همه دنبال سوتی و مچ گرفتن از همدیگه هستن و حتی با تخریب همدیگه تو گروههای مجازی میخوان خودشون مطرح کنن.
نمیدونم شما استاد خوبی نبودین یا شاگرد هاتون به درستی آموزش ندیدن
دیدگاه شما کجا و حال و روز کوهنوردی الان کجا
انگار همه اون نکتهها مثل یه رویاست که حقیقت نداره
اون نکات درسهایی بود برای اینکه تو اجتماع بکار ببریم و درست زندگی کنیم و مخصوص کوه و کوهنوردی نبود. متأسفانه حتی تو اجتماع بکار نرفته که هیچ، حتی تو کوه و کوهنوردی هم کم رنگ شده.
اندکی تأمل و تفکر داشته باشیم تا ببینیم کجای کاریم تا در مقابل اساتیدمون شرمنده و رو سیاه نشیم.