کوهستان جان بخش است نه جان ستان
کوهنوردی عاشقانه
گاهی رها ی رها ، در پیچ و خم کوهستان گوش جان می سپاری به آواز عاشقانه ی پرندهای که خوشتر از همه چیز است.
گاهی پروبال می گسترانی همچون عقاب در اوج که لذت پرواز را تجربه کنی.
گاهی از درون می جوشی ، می خروشی و مانند امواج دریا ، با شتاب سرت را به کناره ی ساحل می کوبی ، چون بی قراری.
گاهی یادت باشد عشق به تنهایی غرق شدن در دریاست ، پس باید دوست بداری همنوردی را تا پای جان.
گاهی همچون دریا آرامی، عمیقی و وسیع.
گاهی همچون آتشفشان از درون در حال ذوبی.
گاهی همچون چشمه ای از درون می جوشی ودر کوهپایه ای جاری می شوی و سرزمین را به بهشت تبدیل می کنی .
گاهی می خواهی گامی فراتر از آنچه که هستی باشی و با صعود از صخره ها ، دیواره ها و از این قله به آن قله صعود کنی که پرواز را تجربه کنی
آری انسان توانمند است و دوست دارد که پیمایشی و صعودی دشوار را تجربه کند و در این جهان با توجه به پیشرفت علم و تجهیزات فنی بر فراز قلل مرتفع بایستد.
زندگی را پایانی نیست و به هر حال ما چه بخواهیم وچه نخواهیم از این پروسه گذار خواهیم کرد ، همچنانکه صعود ها به فرود ها ختم می شوند.
پس هستم ، موجم و میخروشم ودر رقابتها می خواهم بر تری از آن من باشد،باشه ، هیچ اشکالی هم ندارد ولی می بایست با وجود این همه خواسته ها ، هیاهو ها ، جنجال ها از خود شیفتگی ها و غرورهای بی جا صافی شوی.