رفیعی برزکی یادداشتی را برای پایگاه خبری بام نیوز با عنوان گزارش یک صعود در هوای سرد آذرماه ارسال کرد که در ادامه مطالعه مینمایید :
شاید فکر کنید، این همه سختی به جان خریدهایم برای این که یک یا چند عکس در استوری و صفحه اینستاگرام بارگذاری کنیم! یعنی ساعت ۴ و ۳۰ نیمه شب روز جمعه از خواب بیدار شوید؛ چیزی حدود یک ساعت قبل از اذان صبح، بار و بندیل را جمع کرده و در هوای سرد و سوز آذر به دل کوه بزنیم. آن هم در ارتفاعات قمصر که به قول جناب آقای مهدی کهزادی دوست عزیز همنورد؛ دمای هوای کوهستان منفی هشت درجه زیر صفر است.
امشب خبرگزاریها از مرگ یک مادر ۵۵ ساله در مسیر وش خبر دادهاند. نظرات خبر را که خواندم، حالم گرفته شد؛ تقریباً به نوعی چکیده کلام این بود که آیا گرفتن یک عکس استوری اینستاگرام ارزش این را دارد که آدم جانش را به خطر انداخته و در این فصل و سوز و سرما به کوه و کوهستان برود آن هم مسیر وش که مسیر مناسبی نیست؟! یا این که گفته شد بود؛ طرف خواسته برف ببیند، جانش را روی آن گذاشته است و ….
صحبت این چیزها نیست. گاهی زندگی به سکون میرسد! به سستی و رخوت میرسد! گاهی زندگی در جامعهای که هنجارها شکسته شده و هیچ چیز جای خود نیست، معنی و مفهوم خودش را از دست میدهد! گاهی آدم میماند که جامعه به کدام سمت و سو در حرکت است و تنها مات و مبهوت نظارهگر چیزهایی است که با هیچ حساب و کتابی جور در نمیآید!
نمیخواهم منفیبافی کنم. حوصلهها به اندک چیزهای مثبت هم نمیرسد چه بخواهی این حداقل روحیه آدمها را با این چیزها خالی کنی! ولی یک چیزی بگویم و به گزارش بپردازم؛ وقتی به خیال خودت «زندهای» ولی «زندگی» به جای بال و پر، بالبال میزند، وقتش رسیده است که به کوه و بیابان بزنید. باید از شهر دور شد، از آدمها دور شد. از حرف و حدیثهای صنار سه شاهی دور شد و حداقل یک روز و شاید چند ساعت با طبیعت همراه شد. طبیعتی که روح آدم را صفا میدهد. طبیعتی که نفس آدم را در آورده و خون را با انرژی بیشتر در رگ و پی آدم جاری میکند. طبیعتی که طبیعت خداست با هم سختیهایش. همهی اینها بدین معنی نیست که دقت نداشته باشی! مواظبت نکنی! هر قدم که در کوه چه صعود و چه فرود بر میدارید باید بیم آن را داشته باشی که اگر پایت بلغزد؛ اولین اشتباه، آخرین اشتباه است. البته و صدالبته کوه و کوهنوردی راهنما میخواهد. راه بلد میخواهد. و الحمدالله برای صعود امروز دوستان عزیز جناب آقای روحالله معینی سرپرست گروه «دو همنورد» راهنمای گروه است و جناب کهزادی عقبدار. گروه هفت نفر بیشتر نیست ولی همه چیز با نظم و انضباط بسیار شدید در جریان است تا یک اتفاق خوب و خوشایند با یک اشتباهِ کوچک به تلخی نرسد. همهچیز خوب و خوش شروع شود و خوب و خوش به انتها میرسد. قدمها آهسته برداشته میشود. گروه در یک خط حرکت میکند. مسیر حساب شده است. شیبهای تند با حرکتهای مارپیچی به قول دوستان «کشته» میشود تا فشار بر زانوها نیامده و جان پیش در برد.
«روحالله معینی» ده سال است که گروه «دو همنورد» را به همراه یکی از دوستان تاسیس کرده است. خودش میگوید برای یک سفر و یک صعود حداقل یک ماه مطالعه میکند. تراکهای (مسیرها) صعود را بررسی میکند. از گوگل ارث کمک میگیرد. گزارش افراد و گروههایی که قبلاً به قله صعود کردهاند را مطالعه میکند، همهی این کارها تنها برای یک صعود شاید هفت هشت ساعته است تا همه چیز به خیر و خوشی بگذرد. تازه بعد از همهی این کارها روز صعود و حضور در پای کوه است که همه چیز را مشخص میکند. باید اوضاع و احوال؛ «افراد گروه»، «هوا» و «کوه» را از نزدیک دیده و تصمیم گرفت.
شب جمعه هنوز معلوم نیست هدفِ صعود کدام قله است. باید تا میدان قمصر برویم. دشتی وسیع که در ارتفاعات قمصر گسترده شده است و راه خاکی ولی ماشینرو تا آنجا دارد. البته ماشینها را ابتدای مسیر گذاشته و حرکت کردیم. از ابتدای مسیر تا «میدان» چهار پنج کیلومتر راه در مسیر خاکی و مارپیچی طی کرده تا به میدان برسیم؛ کوهستان گسترده در ارتفاعات قمصر یکپارچه لباس سفید عروس بر تن کرده و ذرات درخشان و چندوجهی برف دلربایی آن را بیشتر کرده است. دلربایی که عقل و هوش از اعضای گروه برده است. گروه مدهوش مانده پا در کدام مسیر نهاده و دست بر کدام دامنه و یال بنوازد. سمت چپ قله «اژدر کوچک» و «اژدر بزرگ» و پس از آن «وراندون» و روبرو قله «ورگنه». البته مدیر گروه یادآور میشود که مسیر اژدره از اینجا نیست و درهی دیگر است.
گروه تصمیم خودش را گرفت. دل به دریا زد. قله «ورگنه» دل همهی اعضای گروه را با خود برده بود. پا در مسیر گذاشته و حرکت میکنیم. همین طور که از روبرو به قله نگاه میکنید دلتان میلرزد. دامنههای پرچینش انباشته از برف است؛ یعنی باید از کدام مسیر دست در بر یار رسانده تا صعود دلچسب حاصل آید. شاید اعضا با خودشان گفتهاند این چه کاری است که جمعه خواب شیرین صبحگاهی را رها کرده و پا در خار مغیلان بنهیم .
«ورگنه» که در آغوش آی
د از همه طرف کیلومترها کوه و دامنه و چشم انداز زیرپایتان است. یک طرف قلهی «شاهین» و «کرکس» و «جبار» سر بر آسمان نهاده است. یک طرف قله «گرگش» در محاصره ابر و برف و مه قرار گرفته است. آقای معینی میگوید ده سال است که کوههای منطقه زیرپایش است ولی در چنین روزی و چنین برفی بر گرگش بی سابقه است. آن طرفتر قله «اژدره» و «وراندون» خودنمایی میکند. به این سو که نگاه کنید «سیاه کوه» بام کاشان از پشت «قله ویشنگ» و کمی آن طرفتر از قلهای که دکل مخابراتی بر آن نهاده شده است به چشم میآید. آن طرف خطالرس موسوم به «بمبرل» به «چال آذران» میرسد. «دومیر» یادم رفت که به خوبی به چشم میآید. دردسرتان ندهم. گویی گروه کوهنوردی «یاران آرش» تابلو «ورگنه» را بر مرکز کوهستانی پهناوری نصب کردهاند که از نطنز تا قالهر و دلیجان و از کاشان و خنب و دره تا جوشقان و کامو کشیده شده است.
از همه چیز گفتیم جز مسیر طی شده و اختلاف ارتفاع؛ اختلاف ارتفاع مبدا و مقصد «ورگنه» چیزی حدود قله «جبار» و «بزریش» است و مسیر طی شده هم در همین حدود. اگر صعود و فرود بزریش را با اختلاف ارتفاع ۱۱۳۰ متر ۱۶ کیلومتر بپیمایید و این عدد برای جبار ۱۲۰۰ متر در ۱۹ کیلومتر باشد در این صورت برای رسیدن به «ورگنه» اختلاف حدود همین ارتفاع را با طی کردن ۱۶ کیلومتر و نیم خواهید رسید. البته اگر ماشین مناسب در اختیار باشد و خودتان را به میدان مشرف بر قمصر برسانید اوضاع متفاوت خواهد بود و حتماً قله دستیافتنی تر خواهد شد.
همهی اینها برای این گفته شده که اگر این روزها زندگی کمی بر شما سختتر شده است و ناهنجاریها امانتان را بریده است و کرونا دست و پایتان را بسته است و خیلی چیزهای دیگر؛ یادتان باشد، نخست این که بالاتر از سیاهی رنگی نیست، خیلی نگران نباشید و دوم آن که شاید بهترین کار این باشد که فرز و چابک کولهپشتیتان را بسته یا در این سوی کاشان به کوه و کوهستان بزنید یا در آن سو به بیابان یا همان کویر خودمان بروید. بالاخره از قدیم گفتهاند سیب بالا میرود پایین میآید هزار رنگ میشود و از این پایه به آن پایه فرج است. حتماً برای ما و شما هم فرجی خواهد رسید.
تنظیم و تهیه:م م رفیعی برزکی