وقتی که میگی عاشق کوه و قله هستی بهت جرات میده
که از دلت بی پروا واسه همه بگی
بی آنکه بترسی از دست بدهیش
این جرات به کوهنورد قدرت میده
جان توان میده
آنقدر که میگه
اگر از کوهستان دور بمانم
میمیریم
عاشق دیگه!
ضربان قلبش را کوک رسیدن به قله ها می داند
هر بار به شوق دیدنش
آواره از خانه و کاشانه است
آری معشوقش چشم انتظار آن دیوانه است
عشق را سزاوار جنون می داند
هیجان را برای کنجکاوی درون می داند
سر میدهد آواز مستانه هر پاکوب را
حنجره اش سوز نمیگیرید تند می آید هر پاکوب را
تقدیرش را خودش رقم میزند
صحبت از یاران رفته را چنان میزند
که انگار در رویایش قدم میزند
و میگوید:
ای کاش تو را به هر بهانه در مسیر ببینم …
چایی دم کنیم بنوشیم
تو رو یک دل سیر ببینم