سازها بر صخره ها
تار موئی بر گونۂ یار
و دیگری در کوله …
یک دسته بادگیر
با سوت رنگی
نشسته بر پاکوب
دسته ای همگون ، با زِهِ ابرو
ضرباهنگ باتوم ها بر صخره گان
و رقص ریگهای غلطان بر گونۂ گَوَن …
تلنگر لیوان بر سینۂ یار ، همچون چکاچک سِنج
نرمیِ نِی در گیسوان ابر در پگاهان …
بر فراز قله ، مووِمان به دست ، ایستاده ای به انتظار….
چه زیبایند ، سرقَــدَمان به کوکِ مهر
و اکنون گاه نواختن عشق است بر پژواک آغاز
نفس بگیر همنورد ، گاه جنبش است
آرشِــه بکِشِ قهرمان …
مووِمــان واپسین ، با توست