شناخت ورزش کوهنوردی خیلی سخت است ،چرا که روح یک کوهنورد خیلی بزرگ و ناشناخته است .
سوال های زیادی در ذهن ایجاد میشود که یک کوهنورد به کجا میرود و آخر این فعالیت کجاست ؟
چرا باید ریسک کند و تن به باد،باران،یخ ،توفان و سرما بده ؟
“جواب این خواهد بود میرویم و لذت میبریم ،تخلیه میشویم”
اما من مطمئن هستم این نیست چراکه در ارتفاع ۶۸۰۰متر یک زوج جوان هلندی را دیدم که در حین وحشت از یخ زدن دستهایشان و طوفان شدید که صدا به صدا نمیرسید؛ میخندیدن و امید به زندگی داشتند.
نمیتونستم درکشان کنم یا بفهممشان.
و آنجاست که میگویند کوهنورد یعنی با بحران های خاص روبرو شدن و با آن همراه شدن، انسانیت به خرج دادن و تجاربی که از صعود خود کسب کرده است را به دیگران انتقال دادن.
اینجاست که باید از تجاربی که اندک اندک جمع کردی استفاده کنی ؛اینجاست که باید بفهمی به چه دلیل در این ارتفاع هستی.
بله جوابم در همان لحظه به خودم اینگونه بود “میروم هیمالیا و تجارب و لذت صعود را به دیگران نشان می دهم تا لذت ببرند از فیلم ها و عکسهای ما کوهنوردان.
چون قرار نیست همه مردم پا به این ارتفاع بگذارند و با این فکر که میتوانم لحظه زیبای صعود را با دیگران تقسیم کنم روحم آرام میشود.
نمیشود از کنار یک کوهنورد که نیازمند توست رد شوی و کمکش نکنی چون او هم سختی تو رو کشیده ؛پوشاک و تجهیزات تهیه کرده؛هزینه کرده و از همه مهم تر او عاشق بود که از خانواده خود جدا شده و این سرما رو به جان خریده بخاطر این است که میگویم کوهنورد و کوهنوردی هنوز ناشناخته است .
پس بیاید کوهنوردان زنده را قهرمان اعلام کنیم چون هنگام مرگ هیچ نیازی به اینکه قهرمان بشوند ندارند.
بیایید آن جوان یا خانمی که با هزار سختی و مشکلات پا به هیمالیا میگذارد را تشویق کنیم، نه اینکه منتظر باشیم در کوه اتفاقی برایش بیفتد و یا فوت کند و بعد قهرمانش کنیم.
روح یک کوهنورد بزرگتر از کوه های هشت هزار متری است.