کولۂ ” هفت سین”
هفت سینی چیده ام در کوله ام
شاد شادآن در خَم پاکوبه ام
آرزوهایی بلند و بر فراز
خیزِ بیداری به سوی کشف راز
بر فرازان چون شمیم خاوران
عزم تابیدن کنم بر این و آن
کوله را بگشایم و فاشش کنم
دیو خودخواهی همی رامش کنم
سین اول را بچینم از “سحر”
خواب و رخوت را کنم از سر به در
چون سحر وقت نشستن با خداست
فکر و کردارت ز اهریمن جداست
سین دوم “سورۂ صد راه دور”
راهِ رفتن از حَرا تا کوه طور
زآنکه هر پیغمبری در کوه بود
فارغ از لکـّاتۂ اندوه بود
سین سوم “سادگی در راه دوست ”
او که می آید همی همراه دوست
هم قدم ، همراه و نستوه و شریف
مهربان و شایق و نغز و لطیف
سین چارم “سیبی از خندانِ لب”
بهتر از قند و هزاران صد رطب
زانکه روی خوش مرا پیمان بوَد
همنوردان را فزاید یک به صد
سین پنجم باشدم “سیر و سلوک”
فخر ایزد میشوم همچون ملوک
بر فرازان هر تنی شاهنشه است
تن به سختی داده و مرد ره است
سین شش “سودای رفتن تا به قاف ”
در عمل باید نشاید حرف و لاف
رهروئی آن است در پیمان خویش
بر سر پیمان دهد وی جان خویش
سین هفتم “ساغری بر لب” زنم
طعنه بر تاریکی هر شب زنم
شب نباید باشد این اندر میان
خاک ایران پاکی اش ورد زبان
هفت سین من همه اندیشه است
فخر هر ساقِ شجر در ریشه است
ریشه من در تن فرزانگی ست
پیله را ترک و سفر ، پروانگی ست
زآنکه رفتن میشود آمال من
خفتن و ماندن نباشد فال من
هان امیر آن کوله ات را باز کن
چیدن این سفره را آغاز کن
هفت سین ات را بچین و جام دِه
شعر خود را با عمل فرجام ده
مستی یاران ببین بر قله ها
کینهها را هم بشوی از سینه ها