یک کوله بینداز روی دوشت و راه بیفت به سمت روشنایی ، به هرکس رسیدی سلامی بکن و رد شو ، هیچ کجا توقف نکن ، خصوصا جایی که ممکن است دست و دلت بلرزد ، آدمها را دوست داشته باش و فقط دوست داشته باش ، لبخند بزن و نگاه نکن که چشمها نمک دارند ، و تو بصورت بالقوه میتوانی نمک گیر شوی .
حرفها را بشنو اما به هیچ حرفی گوش نکن که باز هم این امکان وجود دارد که به نحوی کاملا ناگهانی مجذوب لبهایی شوی ، لبها هم نمک دارند.
تو راه برو و به مقصد فکر نکن که مقصد چیز خوبی نیست ، مقصد یعنی پایان ، یعنی سکون ، سکوت .
کوله به دوش به سمت روشنایی برو و نه به سوی مقصد.
جایی بایست نگاهی به پشت سر بینداز اما فراموش کن هرچه تا اینجا دیده ای ، بی توجه باش بر آنچه خواهی دید .
همانجا کمی درنگ کن آبی بنوش ، لبخند بزن و به راهت ادامه بده.
باز هم آدمها را دوست داشته باش و خودت را .
این ساده ترین حالت خوشبختی است ، و اگر میخواهی پیچیده اش کنی نمک گیر شو و به مقصد فکر کن.
به زخمهایت برچسب عشق بزن و برای خودت افسانه ای بساز …
حمیدرضاداودی
عکس نمایی باشکوه از قله سه شاخ