به کوهستان زدم درحال مستی.
نه از می بلکه از اسرار هستی.
نگه کردم از آن بالا به عالم.
به فکرم نی به اوهام وخیالم.
یکی دیدم که درغربت نشسته.
دلش از غصه عزلت شکسته.
یکی آنسونشسته در خیالی.
که دستش چون رسدبرپول ومالی.
یکی دارد به دل ترس از بلائی.
که درگیرش کند بر ابتلائی.
شماری در پی پست و مقامند.
ولی غافل درآن ره بر مرامند.
ولی من فارغ ازهررنج ودردم.
فقط دنبال درد همنوردم.
اگرزخمی فتد بردست وپایش.
بگردم درپی چون و چرایش.
بکوشم تا بپوشم زخم او را.
نهم برپشت گوشم اخم اورا.
نه دنبال مدالم یا مقامم.
نه دنبال جدالم باکلامم.
اگردرکوله ام نان است وخرما.
کنم دعوت زهرکس با بفرما.
بله من کوهنوردی مهربانم.
نمی بینی تو سردی درزبانم.
به ناموس کسان دارم کرامت.
که نفسم را کِشم بر استقامت.
همه چون خواهران ومادرانند.
به من چون همدمند و مهربانند.
بله ما کوهنوردان اهل عشقیم.
که مااین نکته رابردل نوشتیم.