قد و بالای تان را بگردیم ، شما اگر قصد به کوهنوردی نمی فرمودید ، حال روزتان بلکم مساعدتر از این میشد که فی الحال هست . هم اهل و همسر اختیار می فرمودید ، هم میل تان به کار و مشغلۂ ی پولساز می چرخید . تا از این معبر ، مبادرت به کسب مال بفرمائید به جهت ایام پیری . کوهنوردی که نان و آب نمیشود چشمم کف پایتان خانزاده .!
رخصت بفرمایید ادلّه به وفور خدمت سعادتمندتان قلمیکنم ، باشد که مقبول افتد به محضر مشعشع .
الهی دستمان چلاق بشود و همین دو سوی کم نور هم خاموش ، که اگر بنای تخطئه کنیم و ازین زیاده گوئی بوی سرکوفت به مشام مبارکتان برسد .
شعبان سنه ی جاری به گمانم بود . مطبوعه وقایع_اتفاقیه در دستمان و در رکاب محمد صادق خان قاجار سرهنگ توپخانه* در مشاعات همایونیِ تجریش ، به گپ و قلیان و ذکر خواص ریاضت ، به مصاحبت مشغول بودیم.
کنج مرصّع تخت ، مصطفی خان یاور توپخانه* ، و میرزا فتح اللّه ، ولد نصیرالملک وزیر اوقاف* به اتفاق عسگر خان ، اخوی صاحب جمع* لمیده بودند به استعمال دُخان با قلیان برازجانی معروف و اطعمه و اشربه هم به تدارک بیت المال .
کلّه مان که داغ از تنباکو و ذغال شد ، به مسئله افتادیم از صادق خان و آقایان بلندپایه ی حاضر بر تخت ییلاقی ؛ که همین کوه رفتن چه ارجحیتی بر اهل خانه و کسب رزق دارد !؟ گیرم شما هر یوم التعطیل عزم به کوه و کمر فرمودید ، تکلیف اهل خانه چه میشود ؟ لابد چشم انتظاری و سماق مکیدن ، تا حضرتتان به اندرونی جلوس فرمایند با بوی گند عرق پا و یک خروار خاک و خستگی !! حالا اهل اندرونی ازین مَظلَمه هیچ ….، زانوهای مبارکتان را نگاه کنید ، به تلق تلق افتاده است قربانتان گردم .
میرزا فتح الله خان سبیل مبارکشان فر خورد ! با الدروم پلدروم خاصّ ِ خواص ، پکی به قلیان زدند و فرمایش فرمودند ؛ “قصد به ریاضت و تمارین بدنی ست و لاغیر …” اهل اندرونی هم به تکلیف شان عمل می کنند ، به شما چه !
نمیدانم چه شد که ناغافل برزخی شدم و کارم به کرام الکاتبین افتاد . چارزانویم به دو زانو مبدل شد و هجمه به نحوه ابراز فتح الله خان . که این چه فرمایشی ست حضرت خان !؟ مگر اهل خانه از اشقیا و ستمگران واقعه ی کربلایند که شما بدین سیاق می فرمایید !؟ …. درشتی مان به حدی بود که مصطفی خان یاور توپخانه پنجه انداخت زیر مجمعه ی استکان و چای ، قلیان شاه عباسی هم چپه شد و قائله بالا گرفت .
شک مان به یقین مبدّل شد که جماعت کوهنورد به واسطه همین ریاضت خاص ، یکدنده و مغرورند و چاشنی زورگویی هم مزید به موارد فوق بفرمایید .
سر برگرداندیم فی الفور چند گزمه ریختند به سرمان که آسمان جل قلم به دست ، سرت به هیکل بیقواره ات سنگینی کرده که به حضرات قلمبه میپرانی !؟ القصه کشان کشان بردنمان به حصر سیاهچاله همایونی و فی الحال چند ماهیست از مرحمت میرغضب و ترکه ی آلبالو ، خانه نشین مان فرمودند به فرمان وزیر اوقاف که وابسته محمدصادق خان توپخانه چی ست و نورچشمی سلطان صاحبقران ناصرالدین شاه قاجار .
یکی نبود بگوید پدر سوخته خفقان میگرفتی ، نمیگفتند لالی .
پی نوشت :
در سال ۱۲۳۶ خورشیدی (زمان سلطنت ناصرالدین شاه) یک تیم چهارنفرهٔ ایرانی ،*سرهنگ توپخانه محمد صادق خان قاجار، *مصطفی خان یاور توپخانه، *میرزا فتحالله پسر نصیرالملک وزیر اوقاف و *عسگر خان برادر صاحب جمع ، صعودی اکتشافی به قله دماوند داشتند که شرح آن در روزنامه وقایع اتفاقیه نیز چاپ شد.