شاه البرزم سترگم سربلند
نامم از هرگونه زشتی بی گزند
پای بند رشتهای همنام خویش
دامنه در دامنه قصر هدیش
هان دماوندان بوَد مَر مادرم
نرگس و خشچال هم چون خواهرم
جای دارم بر دیار طالقان
باز آغوشم به روی عاشقان
پای در راهم بنه در راه شو
از حسنجون راه جو همراه شو
باغ دارم در میان ره ببین
نکته دارم نغزهایش را بچین
روستای آوه را از غرب جو
از درخت سوخته جو سوی کوه
وین نشانی را نشان کن تا به دِه
میکشاند روح را تا پای دِه
در بَرم صد رود و چشمه شد روان
مشرفم بر درّه های طالقان
در کنار مردمانش خو بگیر
چشمه اولنگم ببین و سو بگیر
آب شیرین ، دینه رودش را بنوش
سمت دیزان و پراچان رو به هوش
هوش باید داشتن بر بام من
چون فراخور بایدت بر نام من
نام من را در کنار سات بین
لهجۂ آن مردمانش تات بین
بین راهم چال دارم یک دو راه
کو بینی نِی بیفتی قعر چاه
راه را بر تو نشانت میدهد
وصلِ بر سمت دوآبت می دهد
بر تنم دیوار دارم تیغه دار
دائماً یخچالها هر سو کنار
پونه و بابونه در دامان من
فصل آویشن بیا ای جان من
گر که می آیی بیا با چشم دل
شو رها از واژه های خشم دل
نام شاه از من نشانی میدهد
خلعتی خواهی چه آنی میدهد
میشوی شاهی کنار قله ام
میزنی تاج رفاقت بر سرم
جان من را چون به جان خویش دار
گر که بینی بد به جانت ریش دار
نام ایران را بخوان جانا بلند
من دماوندم کمی خُردم به چند
باز کردم بال تو پرواز کن
جان سپردن بهر ایران ساز کن
✍ #امیرملیحی