فقر علمی-آموزشی
چندی پیش عکسی را در یکی از صفحات مجازی دیدم که با افتخار از دوست عزیزی تعریف و تمجید میکرد کهایشان تمامی قلههای بلند ایران را با “دمپایی” صعود کرده و البته عکسی نیز در برف و سرمای قله سیچال با دمپایی در این صفحه بود. از دیگر ویژگیهای این بزگوار صدای خوب در هنگام صعود و فرود بود. چنین تعاریف و الگوسازیهایی تنهاوتنها یک معنی دارد: “فاجعه”
این بزگوار مانند آن دوستانی که در راه برگشت با دویدن از کوه فرود میآیند احتمالا هیچ تعریف و تصوری از آناتومی بدن انسان ندارد و نمیداند که طی ۱۰ سال آینده چه چیزی در انتظار زانو، کمر، مچ پا و برخی دیگر از اعضای بدن ایشان است. مهمتر آنکه در معرفی ایشان عنوان شده بود که این دوست عزیز کسی است که تمامی معادلات کوهنوردی در مورد کفش را بهم زدهاند که البته با دیدن این عکس جسم و روح امثال مرحوم “پدربزرگ «جوزپه زامبرلن»” در گور میلرزد. احتمالاً در سوابق صعود بزرگانی مانند «مسنر»، «هابلر»، «هیلاری» و غیره نیز صعودهایی با دمپایی و در حال خواندن غزل در راه صعود وجود دارد!
از مطالعه و یادگیری گریزانیم؛ یادگیریهای ما بصورت شفاهی و انتقال اطلاعات اشتباه و غلط نسلهای قبلیمان، آنهم در طی مسیر است. از تجویز الکل برای گرم ماندن در سرمای شب تا خوردن کلهپاچه پیش از صعود و سوسول نامیدن افرادی که از باتون استفاده میکنند و امثال آن الی بینهایت. به نظر میرسد تنها شعاری که میتوان برای کوهنوردی و طبیعتگردی ایران برگزید این است که: “همه با هم بکوشیم برای نابودی طبیعت ایران و جسم خود…”